۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است



هنوز زنگ خیانت در شبکه های ماهواره ای به صدا در نیامده پای موضوعی دیگر در میان رسانه های خارج نشین باز شده است، مردی برای مرد و زنی برای زن!


خیانت

وقتی پای رسانه های داخلی می نشینید بحث خیانت را می شنوید چه برسد به اینکه مخاطب یکی از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان باشید.  اصولا میان ماه ما تا ماه گردون این شبکه ها فاصله بسیار است. جنس مشی و روش این شبکه ها چیزی است که از دل فرهنگ حامیان مالی آنها آمده است؛ مسیحیان، صهیونیست ها،بهاییان و... .





شبکه مرداک پسند فارسی وان، بهایی نشین من و تو، غرب منش جم کلاسیک و... همه آنچه را می پسندند که در فرهنگ ما هنوز تابو و خط قرمز هستند. خودنمایی زنان برای دیگران، اباحه گری، لاابالی گری، شراب خواری، مدل شدن برای لذت دیگران و خیانت، مواردی نیستند که یک مرد و زن ایرانی به آن تن دهند.

شبکه های ماهواره ای در نقشه جنگ نرم خود بعد از ترویج ضد ارزش ها در این سالها، فعالیتشان در ترویج فرهنگ بی بند و باری چندی پیش با آمدن فارسی وان به طور خاص به سراغ موضوع خیانت رفت و سعی کردنند با حجم سریال های خود  قبح این مسائل را در میان خانواده های ایرانی بشکنند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۴:۱۷
نادر حقانی شمامی


سیرى در مبانى ولایت فقیه

(قسمت اول)

آنچه از قرآن کریم درباره عبادت انسان ها بر مى‏آید، این است که کامل ترین وبرجسته ترین وصف براى انسان آن است که عبد ذات اقدس اله باشد، زیرا کمال هر موجودى در این است که بر اساس نظام تکوینى خویش، حرکت کند و چون خود از این مسیر و هدف آن، اطلاع کاملى ندارد، خداوند، باید او را راهنمایى کند. و حقیقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان را براى او تبیین نماید.

ارتباط انسان با همه پدیده‏ها از یک سو و جهل او به کیفیت این ارتباطها از سوى دیگر، ضرورت راهنمایى را که عالم مطلق باشد مشخص مى‏کند و اگر انسان این راه را درست تشخیص داد و عبد خدا بود و مولا بودن و مولویت او را، که بر همه این شئون آگاه است، پذیرفت آن گاه به بهترین کمال مى‏رسد.

لذا خداوند سبحان، مهم ترین کمالى که در قرآن کریم مطرح مى‏کند، عبودیت است: «الحمد لله الذى انزل على عبده الکتاب»[2]. همان طورى که اسراء و عروج بر اساس عبودیت است، نزول و فرود کتاب الهى هم بر مبناى عبودیت است. اگر انسان بخواهد اسراء یا معراج داشته باشد، و قلبش مهبط وحى شود، باید از سکوى عبودیت پرواز کند. هم «سبحان الذى اسرى بعده»[3] بر اساس عبودیت است، هم «فاوحى الى عبده ما اوحى»[4] و هم «الحمدلله الذى نزل على عبده الکتاب»[5] و این اختصاصى به علوم شریعت و علوم ظاهر ندارد بلکه کسانى که علوم ولایى دارند و بر اساس باطن حکم مى‏کنند و خضر راه هستند، هم بر اساس عبودیت به این جا رسیده‏اند. خداوند متعالى وقتى که جریان خضر را

ذکر مى‏کند، مى‏فرماید: «فوجد عبدا من عبادنا»[6] و قبلا هم موساى کلیم مأمور شد که از بنده‏اى از بندگان خاص خدا استفاده کند که از علم لدنى طرفى بسته است. پس اگر خضر راه است، یا اگر پیغمبر اسلام است، به خاطر عبودیت به این جا رسیده است.

عبودیت و عنایت الهى

نکته بعدى آن است که براى رسیدن به مقام نبوت، رسالت، خلافت، امامت و امثال آن، عبودیت، شرط لازم است نه شرط کافى؛ لطف و عنایت الهى و علم خدا به عواقب امور هم نقش موثرى دارد. لذا این چنین نیست که اگر کسى بنده کامل شد، پیغمبر یا امام شود، البته ولى خدا مى‏شود، اما رسول و نبى نه، چون «الله اعلم حیث یجعل رسالته»[7] گذشته از این که خود شخص هم لازم است کمال عبودیت را داشته باشد. گاهى خداوند علم و معنویت و حتى کرامت به بعضى مى‏دهد اما آن ها نه از آن علم استفاده صحیح مى‏برند نه از این کرامت، بلکه آن را بى جا صرف مى‏کنند. نظیر «واتل علیهم نباء الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»[8]. لذا ذات اقدس اله پست هاى کلیدى نظیر نبوت، رسالت، خلافت، امامت و امثال آن را به افراد خاصى عطا مى‏کند اما کرامت‏ها و بعضى از کشف و شهودها و علم‏هاى معنوى، را ممکن است به عنوان یک امتحان به افراد دیگر هم مرحمت کند و چون کمال انسانى در عبودیت است و استحقاق عبودیت هم منحصر در ذات اقدس اله است «و قضى ربک ان لا تعبدوا الا ایاه».[9] احدى معبود نیست و کسى حق ندارد جز خدا را بپرستد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۹:۲۷
نادر حقانی شمامی


ولایت در روایات

 

مطالب مرتبط

()[1]. نهج البلاغه، خطبه‏189.

(سیرى در مبانى ولایت فقیه)

(ولایت تکوینی و تشریعی)

یکى از معانى ولایت، سرپرستى و اداره جامعه است، غیر از قرآن، در روایاتى که از معصومان به ما رسیده واژه «ولایت» در همین معنا بسیار به کار رفته است، در این جا براى نمونه چند روایت را نقل مى‏کنیم:

1- حضرت امیرمومنان(ع) در عبارت‏هاى مختلفى از نهج‏البلاغه، واژه ولایت را به همین معناى سرپرستى به کار برده است؛ مثلا:

الف- در خطبه دوم نهج‏البلاغه بعد از این که درباره اهل بیت مى‏فرماید: «هم موضع سره و لجاء امره و عیبه علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه بهم اقام انحنا ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه» آن‏گاه مى‏فرماید: به وسیله آل پیامبر- که اساس دین هستند- بسیارى از مسائل حل مى‏شود. «و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه»، اختصاصات ولایت مال این‏هاست.

حضرت امیرالمومنین(ع)، اهل بیت(ع) را به عنوان این که داراى خصائص ولایت هستند، یاد مى‏کند، نه ولایت تکوینى، چون ولایت تکوینى یک مقام عینى است که نه در غدیر نصب شده است نه در سقیفه غصب. و اساساً قابل نصب و غصب نیست، آن فیض خاص الهى است که نمى‏توان از کسى گرفت؛ مثلا مقام «سلونى قبل ان تفقدونى فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض»[1] که در سقیفه غصب نشد. در خطبه‏هایى که امیرالمومنین(ع) خود را به عنوان والى و ولى معرفى مى‏کند، این تعبیرات فراوان است که من حق ولایت بر عهده شما دارم و شما مولى علیه من هستید،

این سخن بدین معنا نیست که من قیم شما هستم، و شما محجورید .بلکه به معناى سرپرستى و حکومت و اداره شئون مردم است.

ب- در خطبه 216، که در صفین ایراد کردند، فرمود: «اما بعد فقد جعل الله سبحانه لى علیکم حقا بولایه امرکم». در همان خطبه در بندهاى شش و هفت آمده است: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالى على الرعیه لا تصح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه». این جا سخن از ولى و ولایت والى‏ها است که ناظر به سرپرستى جامعه مى‏باشد.

ج- در نامه 42 نهج‏البلاغه مى‏خوانیم که: وقتى حضرت على(ع) مى‏خواست به طرف دشمنان حرکت کند نامه اى به «عمر بن ابى سلمه مخذومى، والى بحرین نوشت و او را به مرکز طلبید و دیگرى را به جایش فرستاد، وقتى که آمد به او فرمود: این که تو را از بحرین آوردم و دیگرى را به جایت فرستادم براى این نیست که تو در آن جا بد کار کردى بلکه اکنون من

در سفر مهمى هستم که تو مى‏توانى در کارهاى نظامى مرا کمک کنى. مادامى که والى بحرین بودى حق ولایت را خوب ادا کردى و کاملا هم آن قسمت را اداره کردى: «فاقبل غیر ظنین و لا ملوم و لا متهم و لا مأثوم فلقد اردت المسیر الى ظلمه اهل الشام و احببت ان تشهد معى فانک ممن استظهر به على جهاد العدو و اقامه عمود الدین ان شاء الله».

در عهدنامه مالک اشتر، مکررا واژه ولایت را در معناى سرپرستى به کار برده است:

ج - 1: «فانک فوقهم و والى الامر علیک فوقک والله فوق من ولاک». تو که به آن جا گسیل شدى و والى مردم هستى، باید مواظب آن‏ها باشى و کسى که والى توست و تو را به این سمت منصوب کرده است، ناظر به کارهاى توست و خداوند هم ناظر به کارهاى همه ماست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۸:۴۹
نادر حقانی شمامی