۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

تصویری قدیمی از شهید حاج قاسم در جمع یاران در دفاع مقدس را می‌بینید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۲۰
نادر حقانی شمامی

 

 

 


کلمه حجاب هم به معنى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب . این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش مى دهد که پرده وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نیست


 

 

شهدا برایت پیام دارند، بخوان

 

حجاب چیست ؟

شهید مطهرى نتیجه تحقیقات لغوى خود را درباره واژه حجاب، چنین بیان مى کند:

کلمه حجاب هم به معنى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب . این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش مى دهد که پرده وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نیست; آن پوشش حجاب نامیده مى شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.

 پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گرى و خود نمایى نپردازد.

حجاب در تمام ادیان الهی امری پسندیده و قابل قبول می باشد ولی با بروز فرهنگ های انحرافی و ماده گرایی که به دنبال بی عفتی بوده اند این امر کم رنگ گشته و راه برای هوسرانی عده ای گشوده شده. در این مقاله مجال برای بررسی آثار مخرب بی حجابی نیست. و فقط به این نکته می پردازیم که اگر در جامعه ای بی عفتی رواج یابد انسان ها در آنجا از هدف نهایی خود که کمال انسانی است باز می مانند و همچون مومی در دستان هوسرانان در می آیند .

با نگاهی به وصیت نامه برخی از شهدای 8 سال دفاع مقدس به اهمیت حجاب در جامعه و نقش آن در پیشبرد اهداف اسلام پی می بریم :

·        و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.» (شهید عبدالله محمودی)

·        «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان می کشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.»

(سردار شهید رحیم آنجفی)

·        «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.» (شهید محمد کریم غفرانی)

·        «خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.» (شهید حمید رضا نظام)

·        «از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.» (شهید سید محمد تقی میرغفوریان )

·        «خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن.»

(طلبه شهید محمد جواد نوبختی )

 خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.» (شهید حمید رضا نظام )

·        «خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.»(شهید بهرام یادگاری)

·        «به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.» (شهید حمید رستمی)

·        «خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهد شد.» (شهید علی اصغر پور فرح آبادی)

·        «شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.» (شهید علی رضائیان)

·        «از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است.» (شهید علی روحی نجفی)

شهدا برایت پیام دارند، بخوان

·        «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.»

(شهید غلامرضا عسگری)

·        «ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من.» (شهید محمد حسن جعفرزاده)

·        «خواهرم: زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن.»

(شهید محمد علی فرزانه)

·        « خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود راهم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند... هدف دار در جامعه حاضرشده اند.» (رییس جمهور شهید محمد علی رجایی)

·        وصیت من به خواهرانم این است که در شهادت من مثل زینب (س) عمل کنید و حجاب که اصلی ترین مسئله است را رعایت کنید که حجاب حمایت از خون شهداست. «شهید علی آقا باقری»

·        و خواهرانم مسأله حجاب را ارزش بدهید که ارزش شما در حجاب است .«شهید بیوک روستا»

 ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من.» (شهید محمد حسن جعفرزاده)

·        " خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته‏اند و خود راهم چون فاطمه و زینب حفظ می‏کنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند." (رییس جمهور شهید محمد علی رجایی)

·        خواهر حزب‌الّلهی‌ام، ممکن است شما فکر کنید که چرا این سعادت (فیض شهادت) تنها نصیب برادران می‌شود، لکن ای خواهرم، این را بدان که شما در سنگر حجاب و مسجد ومدرسه کوشا باش و فعالیّت شما از خون ما پُر ارج‌تر و کوبنده‌تر است. و نیز فیض آن از شهادت کمتر نیست. «شهید محمد کشوری»

 

فرآوری: زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۳۵
نادر حقانی شمامی

 

 


زندگینامه شهدا را که نگاه می کنیم داستان ها و اتفاقات زیادی هستند که خواندن آنها برای ما می تواند جالب باشد.  گوشه هایی از زندگی چند شهید را باهم می خوانیم.  


 

شهدا

 

 

از نوجوانی سردار شهید سید حسین علم الهدی

14 سالش بود که ساواک دستگیرش کرد، انداختنش توی بند زندانیان نوجوان بزهکار. فکر می کردند اینجوری از راه به در میشه و دیگه کار انقلابی نمیکنه. توی زندان نوجوونای بزهکار اذیتش می کردند اما سید حسین با صبر و حوصله سعی کرد هدایتشون کنه. بعد از مدتی مأمورین ساواک صحنه ی عجیبی دیدند. دیدند همون جوونای لا اوبالی به امامت سید حسین توی زندان دارن نماز می خونن.

کلاس قرآ نشون هم به راه بود...

 

 

از نوجوانی شهید مهدی زین الدین

یک روز گرم تابستان، با مهدی و چند تا از بچه های محل، سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم. بازیکنان تیم مهدی به او پاس دادند. او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد. در همین لحظه ی حساس به یک باره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان که داخل کوچه بود و گفت: مهدی، برای ناهار نون نداریم، برو از سر کوچه نون بگیر مادر. مهدی که توپ را نگه داشته بود، دیگر ادامه نداد. توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی!

 

از نوجوانی شهید اسدالله کشمیری

راه مدرسه اش دور بود. همکلاسی هایش با ماشین می رفتند. آن موقع، روزی دوازده ریال پول توجیبی به او می دادیم تا بتواند هم خودش را اداره کند و هم به مدرسه برود. با این که پول کمی بود اما این بچه، هیچ وقت شکایتی نداشت. مدتی که گذشت، متوجه شدیم که اسدالله زودتر از ساعت همیشگی از خانه بیرون می رود و تا مدرسه، پیاده روی می کند. علت کارش را متوجه نشدیم تا اینکه یک روز خواهر کوچکش مریض شد. پول کافی برای دوا و درمانش در خانه نبود. وقتی اسدالله متوجه این موضوع شد، رفت و مقداری پول آورد و گفت: این ها را برای روزی مثل امروز پس انداز کرده بودم.

طفلکی پیاده مدرسه می رفت تا همان دوازده ریال را هم پس انداز کند!

 

از نوجوانی شهید علی ماهانی

یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می شدم، از جایش بلند می شد. اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد. می گفتم: علی جان مگه من غریبه هستم؟ چرا خودت را به زحمت می اندازی؟ می گفت: احترام به والدین دستور خداست.

یک روز که خانه نبودم از جبهه آمده بود. دیده بود یک مشت لباس نشسته گوشه ی حیاط است، همه را شسته بود و انداخته بود روی بند. وقتی رسیدم، بهش گفتم:الهی بمیرم برات مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس را شستی؟

گفت: اگه دو دست هم نداشتم، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و شما زحمت شستن لباس ها را بکشی!

 

از نوجوانی شهید علی چیت سازان

کم توقع بود. اگر چیزی هم براش نمی خریدیم حرفی نمی زد. نوروز آن سال که آمده بود، پدرش رفت و یک جفت کفش نو برایش خرید. روز دوم فروردین قرار شد برویم دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کردند علی غیبش زد. نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد. به جای کفش، دمپایی پاش بود. گفتم: مادر، کفشات کو؟

گفتک بچه ی سرایدار مدرسه مون کفش نداشت، زمستان را با این دمپایی ها سر کرده بود. من رفتم کفش هام رو دادم بهش.

اون موقع علی دوازده سال بیش تر نداشت.

فرآوری: نعیمه درویشی

 

بخش کودک و نوجوان تبیان


 

 

منابع:شاهد نوجوان - وبلاگ دوستدار علمدار

مطالب مرتبط:

مصطفی احمدی روشن، شهید علم و فناوری

همراه با کلام شهدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۲۹
نادر حقانی شمامی